سلام بر حسین (ع)
سلام بر صحرای لب تشنهی کربلا
سلام بر دشت واویلتا
و سلام بر زینب(علیها السلام)، سلام بر کوه صبر و دریای آرامش، آسمان متانت و چشمهی نافذ کلام! سلام بر قافله سالار حسین(ع)، زینب !
اگر تو نبودی!
صدای عاشورا، زخیمههای گرفته به آتش،
برون نمیتابید!
اگر نبود قامت صبرت،
صدای خون و صدای خنجرها،
صدای ناله و فریاد،
صدای وا حسینم وا،
به سینهها در خاک میغلتید!
صدای تو،
صدای بانگ رستخیزت،
به پا نمود ، حکم ظهر عاشورا!
به مجلس یزید
کلام و نگاه تو
ز عرش تخت، به فرش سخت
نشاند ظالم بیدین را!
به اشک زخمی کرد،
شکیب و صبر تو
دل صخره سنگ مست بیدین را!
تو قافلهسالار حسین گردیدی،
به دشت پر بلا و خشمگین نینوا!
سلام بر تو که کاروان عاشورا،
به پشت تو تکیه!
به قلب تو پا برجا!
امان که چادرت، پینههای بسیاری
ز رنجهای زمانه
به زیر و رو دارد!
هنوز کودکی را نگاه میکردی
نگاه مهر مادری به روی تو بستند!
شکافته دیدی تو فرق بابا را!
به تشت ظلم دیدی، جگر، برادر را!
چه نیزهها بارید به روی تابوتش!
چه تیرها نشست به روی مژگانت!
چه زخمها دیدی! چه رنجها در دل!
سکوت را بوسه، شکیب را منزل!
به کربلا هر دم
بریده سر دیدی!
جوان و نوزاد و بزرگ و کوچکها!
تو دیدی آن لحظه که شمر ذیالجوشن،
نشست بر سینه
برید آن سر را!
سر حسین(ع) تو را
به نیزهها بالا!
به زیر سم ستوران،
تن نازنینش را!
تو لحظه لحظه شمردی
نفس، نفس پرواز!
صدای شمشیر و برهنه شیحهی اسبان!
تو لحظه لحظه شنیدی،
صدای خون و عطش!
به چشم خود دیدی،
سر بریده به تشت!
و کفر را دیدی که چوب زد دندان!
کلام تو سنگ را شکاف داد و شکست!
خطاب کردی تو،
یزید!
لب و دهانی را به چوب بستی تو
که بوسه زد بر آن
پیمبر رأفت؟!
تو سر بریدی زان شه مریدانی،
که شانههای پیمبر
یاد بازی اوست؟!
تو بوسهگاه رسول را چوب میزنی کافر؟!
چه مستیات امروز؟! چه شادیات بر غم؟!
تو غرق این شادی که رنجمان دادی!
ندیدهاست زینب،
به جز « جمیلها» هر دم!
حسین(ع) آزاده، حسین(ع) جوانمرد است!
و تو یزید امروز
به خون نمودی چنگ!
چنان بکوفتی زینب دهان ظالم را
که شیر مادر را به دامنش آورد!
اگر نبودی تو
صدای عاشورا
ز خیمههای گرفته به آتش،
برون نمیتابید!
منم اسیر دلت!
بردهی صبرت!
منم همان سوخته به آتش خیمه!
بگیر دست دلم را
ببر به عاشورا!
ببر به شام غریبان!
غریب هستم من!
غریبهای تنها!
التماس دعا